وقتی که تَبلت آمد .. . دنیای ما دگر شد، وقتی که تَبلت آمد رایانه بی پدر شد،وقتی که تَبلت آمد / قاپید زندگی را، ازکودک و زن و مرد بس عمرها هدر شد ، وقتی که تَبلت آمد / در دست های هرکس، در کوچه و خیابان همراه و همسفر شد ، وقتی که تَبلت آمد / چت می کند شبان و همکار او به گله بی وحشت از خطر شد، وقتی که تَبلت آمد / زارع کنارِ خرمن، شد گرم گفت و گوها باچت سوار خرشد،وقتی که تَبلت آمد / شام و ناهار دایم، یخ زد کنار بستر صبحانه مختصر شد،وقتی که تَبلت آمد / خواب خوش و فراغت افسانه گشت و شب ها پیوسته با سحر شد،وقتی که تَبلت آمد / هر چیز جلوه گر شد دردستگاه کوچک اسباب خیر و شر شد،وقتی که تَبلت آمد / زیر لحاف حتی آید صدای تق تق احساس در به در شد،وقتی که تَبلت آمد / از وایبر گذشت و باتلگرام آدم از هر کجا خبر شد،وقتی که تَبلت آمد / هم در قطار شهری،هم خودروِ عمومی مخلوق کور وکر شد،وقتی که تَبلت آمد / در خانه هم نباشد آرامش آدمی را دولا شد و دمر شد،وقتی که تَبلت آمد / «تبلت به دست» یک دم، ثابت نماند بر جای گه زیر و گه زبر شد،وقتی که تلبت آمد / دیگر مجال صحبت با دیگران نباشد دیدار بی اثر شد،وقتی که تَبلت آمد / جمع کتاب خوان هم، کم گشت اندک انک کاین فاجعه بَتَر شد،وقتی که تلبت آمد رضا افضلی24/6/94