اي كاش به باغ آيي به: حسین شیدفر
بايد چه كنم اي دل، با اين همه دلتنگي وقتي ندهد صَد خُم، يك جُرعه ميِ شنگي
حتّي نكشم آهي، بر نيمكتِ بُستان ترسم که رسد صوتم، برپيكرة سنگي
بر كورة صبّاغان، صد رنگ زند قُل قُل تا كس ندهد جولان، با جامة بي رنگي
چشمم به افق هر شب، تا ماه به رقص آيد در حلقة اخترها، با دايرة زنگي
تاپاي بكوبد دل، از روی حسد دستي از سقف كَنَد مَه را، چون ميوة آونگي
داني به چه مي ماند، دل بي رخِ او در شب چون ماهيِ بي جفتي، زيرِ پلِ دلتنگي
اي كاش به رقص آيي، چون شانه به سر اي دل گِردت گل و پروانه، قوسِ قُزَحي رنگي
اي كاش به باغ آيي، در نم نم باران ها جويت ز شعف دف زن، بادت ز طرب چنگي 19/11/76 تصویر:دوست دیرینه ام جناب آقای حسین شید فر، مقیم کانادا |
برچسب : اي كاش آدمي وطنش را,اي كاش,اي كاش ميدانستي,اي كاش كه جاي آرميدن بودي,اي كاش مي شد,اي كاش بودي,اي كاش مي توانستم,اي كاش بميرم,اي كاش با تو ميموندم,اي كاش من هم پرنده بودم, نویسنده : roozbehafzalia بازدید : 182